نویسنده: دکتر سید ابوالحسن مخزن موسوی




 

مقدمه

از آنجا که زندگی بشر در طی تاریخ هیچ گاه از اعتقاد به ماوراء ماده و طبیعت جدا نبوده و بشر همواره با اعتقادهای خویش زندگی می کرده است، به دیگر تعبیر شیوه زندگی بشر یا مبتنی بر دین فطری یا تعالیم نظام مند آسمانی بوده که به دست پیامبران به بشر ابلاغ گردیده است ؛ لذا از آنجا که محتوای عقاید و تعالیم و برنامه های دینی همواره با ظلم و تجاوز و غارتگری در تعارض بوده، بلکه یکی از مأموریت های مهم انبیاء الهی از بین بردن ظلم و تجاوز و غارتگری است، زورمداران و اقتدارگرایان و دنیا طلبان همواره با این برنامه های دینی سر ناسازگاری و ستیز داشته اند و همه تلاش خویش را برای آن مصروف داشته اند؛چنان که خداوند در قرآن کریم به این حقیقت تصریح می کند و می فرماید: «و ما ارسلنا فی قریه من نذیر الاقال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون» (سبأ 34) همچنین از آنجا که عقاید و تعالیم دینی ریشه در فطرت انسان ها دارد، و انسان ها نمی توانند ازاین عقاید خویش جدا شوند، شیوه مبارزه با دین تغییر کرد. به این معنا که به جای مبارزه و مجادله بی فایده با اصل دین
همه اهتمام خویش را به این مصروف داشته اند تا روح و محتوای دین را از جامعه بگیرند و قشر و پوسته و ظاهردین را باقی بگذارند و برای از بین بردن محتوا و حقیقت دین نیز همواره به روش های زیر عمل نموده اند:
1- بستن پیرایه هائی به دین
2- رواج قشرگرائی دین
3- تحریف محتوای تعالیم دینی
این دو فرهنگ عاشورا و انتظار دو مقوله دینی است که متأسفانه از تحریف و پیرایه مصون نمانده است ؛ لذا با توجه به اینکه حقیقت انتظار و عاشورا به عنوان موتور محرکه برای قوام و بقا و گسترش حقیقت دین است، کنار زدن غبارها و پیرایه ها و تحریف ها از چهره آن دو، اجتناب ناپذیر است؛ لذا نگارنده برآن است تا در این مقاله ضمن بررسی این آسیب ها راه کارهای لازم را نیز برای آسیب زدائی از هر دو فرهنگ ارائه کند.

عناصر اصلی تشکیل دهنده فرهنگ عاشورا

این عناصر عبارت اند از:
1- محبت و عشق نسبت به امام حسین (علیه السلام) ، دوست داشتن دوستان او و دشمن داشتن دشمنان او.
- امر به معروف و نهی ازمنکر که از مصادیق آن
الف- عدالت طلبی و ظلم ستیزی.
ب- عزت طلبی.
ج- اصلاح طلبی و ایجاد جامعه آرمانی می باشد که از لوازم آن شایسته سالاری است.
د- شهادت طلبی به عنوان آخرین مرتبه امر به معروف و نهی از منکر.
$ عناصر تشکیل دهنده فرهنگ انتظار
1- محبت و عشق نسبت به امام عصر (علیه السلام)
2- انتظار ظهور منجی و مصلح.
3- شایسته سالاری.
4- عدالت طلبی و ظلم ستیزی.
5- اصلاح طلبی و ایجاد جامعه آرمانی.
همان طور که ملاحظه می شود، عناصر تشکل دهنده هر دو فرهنگ، آرمانی و مایه تحرک و پویایی جامعه می باشد، و هدف غائی هردو فرهنگ ایجاد جامعه آرمانی براساس وعده الهی است که فرمود:
«و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین» (قصص 5)
(ما اراده کرده ایم که بر مستضعفان منت بگذاریم و آنان را پیشوایان جامعه و وارثان زمین قرار دهیم)
و نیز فرمود:
«ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحین » (انبیاء 105)
(ما این وعده (تخلف ناپذیر ) را پس از ذکر در کتاب زبور منعکس کرده ایم که بندگان صالح من وارثان زمین خواهند گشت.)
اما هردو فرهنگ از آسیب درامان نمانده اند؛ از جمله این آسیب ها:
1- قشری گری
2- تحریف
3- پیرایه بستن
با توجه به اینکه پرداختن به آسیب های هردو فرهنگ، مستلزم پرداختن به عناصر تشکیل دهنده آن دو فرهنگ می باشد و از حوصله یک مقاله خارج است، لذا نگارنده در این مقاله تنها به عنصر محبت و جلوه های آن در هر دو فرهنگ می پردازد.
جلوه های محبت نسبت به امام حسین علیه السلام در فرهنگ عاشورا
محبت و عشق به امام حسین (علیه السلام) بیشتر دراشکال زیر جلوه می کند:

1- عزاداری که در قالب های زیر ایجاد می شود:

الف- نوحه خوانی
ب- سینه زنی
ج- سخن رانی و روضه خوانی
د- گریه
حقیقت امر این است که اقامه عزا در این اشکال اگر درست انجام شود، باعث زنده نگه داشتن فرهنگ عاشورا می شود و زنده و پویا بودن فرهنگ عاشورا ضامن دوام وبقای دین می شود.

2- ابراز محبت زبانی که به طرق زیر عملی می شود:

الف- زیارت از راه و نزدیک.
ب- ابراز تأسف از عدم حضور در کربلا و یاری آن حضرت و عدم نیل به درجه شهادت در رکاب آن حضرت، آن طور که در زیارت معروف به وارث خوانده می شود: «فیالیتنی کنت معکم فأفوز معکم.» (قمی، مفاتیح الجنان).
ج- ابراز تولی و تبری در قالب عباراتی نظیر آنچه در زیارت عاشورا به این صورت آمده است: «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم وعدو لمن عاداکم.» (همان مأخذ)

3- گریه و توسل

جلوه های محبت نسبت به امام عصر (علیه السلام) در فرهنگ انتظار
محبت در فرهنگ انتظار به صورت های زیر جلوه می کند:
1- انتظار همراه دعا برای تعجیل در ظهور.
2- خواندن زیارت نامه
3- آرزوی یاری آن حضرت و اجرای اوامر او و به شهادت رسیدن در رکابش، آن طور که در دعای عهد خوانده می شود:
«اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لاوامره و المحامین عنه و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه...(همان مأخذ)
«بار الها؛! مرا از انصار و یاران و مدافعان او و شتاب کنندگان در تأمین خواسته های او و سربر فرمان اوامر او و از هواداران او و پیشی گیرندگان در مسیر خواست او و از شهیدان در رکاب او قرار ده.»

آسیب شناسی فرهنگ عاشورا

آسیب های فرهنگ عاشورا را می توان ای چنین برشمرد:
1- جهل نسبت به شأن امام (علیه السلام)
2- سطحی نگری در محبت نسبت به امام.
3- اوج قشرگرائی دینی در عزاداری، و پیرایه بستن به آن و هدف قرار گرفتن وسیله که همان عزاداری است، که بخش اعظم آن ناشی از جهل می باشد، و از مصادیق آن.
الف- پر رنگ گشتن قشر و پوسته عزاداری و کم رنگ شدن مغز و محتوای آن
ب- عرضه نوحه ها و روضه های بی محتوا یا کم محتوا و سست و ضعیف و از این طریق اهانت روا داشتن به شأن و جایگاه امام.
ج- رواج ثواب گرائی از طریق:
- برداشت انحرافی از حدیث: «من بکی او ابکی او تباکا وجب له الجنه » (هرکس بگرید یا بگریاند یا خود را به هیئت گریه کن درآورد،بهشت بر او واجب می شود.) و دریافت مجوز ورود به بهشت بدون به پایبندی تعالیم شرع!
- ترجیح دادن پذیرائی شکمی بر پذیرائی فکری و تغذیه جسمی بر تغذیه روحی و معنوی
- به کارگیری علامت های سنگین و گران قیمت وانجام حرکات نمایشی که این به عنوان یکی از پیرایه های عزاداری است.
- آسیب رساندن به خود در هنگام عزاداری و تن ندادن به انجام فرائض دینی یا سهل انگاری در انجام آن ها.
4- تعطیل شدن فریضه عظیم امر به معروف و نهی از منکر، که هدف نهضت عاشوراست.
5- حاکم نشدن فرهنگ شایسته سالاری، که از اجزای فرهنگ عاشورا و انتظار می باشد.
ابراز تولی وتبری به صورت زبانی یا قلبی و زبانی و اکتفا نمودن به ذکر جملاتی نظیر«انی سلم لمن سالمک و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم»(قمی، مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا) نوعی توقف در سطح است و ورود به عمق مستلزم صورت عملی دادن به آن است که مقدمه آن دشمن شناسی است!

آسیب شناسی فرهنگ انتظار

فرهنگ انتظار نیز از غبار جهل و متعاقب آن از انواع آسیب ها در امان نمانده که در ذیل برخی از آن ها ذکر می شود:
1- عدم شناخت درست از شأن و منزلت امام علیه السلام.
2- سطحی نگری در محبت نسبت به امام.
3- رواج قشر گرائی دینی و توقف درحد قشر و سطح زیارت نامه و دعا و آرزوی ظهور بدون اهتمام برای احراز قابلیت.
4- تبدیل شدن انتظار پویا وتحرک آفرین به انتظار منفی و رکود آفرین.

راه کارهای لازم برای آسیب زدائی از هر دو فرهنگ

1- زدودن غبار جهل پیرامون،

الف- نوع شناخت از شؤون امامت.
ب- نوع تلقی از محبت نسبت به امام (علیه السلام).
ج- نوع تلقی از یاری رساندن به امام.
د- سنت های عزاداری.
ه- مفهوم انتظار.

2- فراگیر ساختن امر به معروف و نهی ا زمنکر

درذیل هرکدام از این موارد مورد بحث و بررسی قرار می گیرد:
بررسی عنصر محبت نسبت به امام (علیه السلام)
محبت امری است قلبی که با تبعیت از اراده و خواست و تعالیم محبوب صورت عملی به خود می گیرد، چنان که خداوند متعال به پیامبرش می فرماید:
«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله » (آل عمران 30)
از این آیه استفاده می شود که :
1- شرط محب صادق بودن تبعیت از تعالیم الهی که به دست پیامبر (صلی الله علیه و آله ) عرضه می شود.
2- اگر محبت صادقانه باشد، محب خداوند، محبوب او می شود.
3- محب بودن با نافرمانی از محبوب منافات دارد و غیر صادقانه بودن ادعا را به اثبات می رساند. چنان که ابن المبارک می گوید:
تعصی الاله و انت تظهر حبه
هذا لعمری فی الفعال بدیع
لوکان حبک صادقاً لا طعته
ان المحب لمن یحب مطیع(محجه البیضاء،ج 8، 69)
(خدا را نافرمانی می کنی و سپس ادعای دوستی او را می کنی؟
به جانم سوگند؛ این کار نادرستی است!
اگر خدا را صادقانه دوست می داشتی، او را اطاعت می کردی.
زیرا که اصل این است که محب باید مطیع محبوب باشد.)
برهمین اساس است که خداوند محبت اهل بیت پیامبرش را بر امت واجب فرموده است و آن را اجر رسالت او قرار داده است ؛ آنجا که می فرماید:
«قل لا اسألکم علیه اجراً الا الموده فی القربی و من یقترف حسنه نزد له فیها حسناً ان الله غفور شکور»(42 /23)
چنان که زمخشری در تفسیر این آیه می نویسد:
(همینکه این آیه نازل شد، سؤال شد: یا رسول الله من قرابتک هولاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ قال: علی و فاطمه و ابناهما...(1407، الکشاف، ج 4: 219)
(ای رسول خدا این نزدیکان تو که محبت آن ها بر ما واجب گردیده چه کسانی هستند؟ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزندش...)
همچنین شواهد التنزیل از ابن عباس روایت کرده است که گفت همین که این آیه نازل شد، پرسیدند: «یا رسول الله من هؤلاء الذین امرنا الله بمودتهم؟
قال علی و فاطمه و ولدهما
و در روایت دیگر می خوانیم:
قال: علی و فاطمه و ابناهما .(الحسکانی الحنفی، 1411،ج 2: 130)
(ای رسول خدا، این ها کیانند که خداوند محبت به آن ها را به ما فرمان داده؟ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزندشان . و در روایت دیگر علی و فاطمه و دو پسرشان.)
آیه و روایات فوق دلالت دارند براینکه محبت اهل بیت بر همه مسلمان ها واجب است.
صرف نظر از اینکه براساس مطالب گذشته، مدعی محبت لاجرم باید از محبوب تبعیت کند؛ والا در ادعا صادق نیست، در تمام اوامر و نواهی الهی منافع فراوانی وجود دارد که به بنده برمی گردد، پس در وجوب محبت نسبت به اهل بیت نیز منافعی وجود دارد که به محب برمی گردد.

آثار و منافع محبت اهل بیت

الحاکم الحسکانی از ابوسعید الخدری روایت می کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) فرمود:
«والله لایحب اهل بیتی عبدالا اعطاه الله عز و جل نوراً حتی یرد علی الحوض، و لا یبغض اهل بیتی الا احتجب الله عنه یوم القیامه » (شواهد التنزیل، 1411،ج2: 310)
(به خدا سوگند ! هیچ بنده ای اهل بیت مرا دوست نمی دارد مگر آن که خدای عزیز و جلیل نوری به او عطا فرماید که با استفاده از آن در بهشت در کنار حوض کوثر بر من وارد می شود و هیچ کس نسبت به اهل بیت من بغض نمی ورزد مگر آنکه خداوند در روز قیامت از او روی گردان شود.)
او همچنین از امام محمد بن علی علیهما السلام روایت می کند که فرمود:
«اما انه من احبنا فی الله نفعه بحبنا... انما حبنا اهل البیت شیء یکتبه الله فی قلب العبد، فمن کتبه الله فی قلبه لم یستطع احد(ان) یمحوه، اما سمعت الله یقول:
(اولئک کتب فی قلوبهم الایمان وایدهم بروح منه)(58/ 22) الی آخرالایه، فحبنا اهل البیت (من اصل) الایمان (همان مأخذ: 330)
(آگاه باشید ! هرکس در راه خدا ما را دوست بدارد، منفعت محبت به او می رسد،... حقیقت این است که دوستی ما اهلبیت چیزی است که خداوند در قلب بنده حک کرده است، بنابراین هرکس که خداوند محبت ما را در دل او حک کرده باشد، هیچ کس را یارای محو ساختن آن نیست . آیا نشنیده ای که خدای سبحان فرمود: (این ها کسانی هستند که خداوند ایمان را در دلشان قرارداده و از ناحیه خود به وسیله روحی آن ها را یاری می دهد، پس دوستی ما اهل بیت از ریشه ایمان است.)
همان طور که قبلاً ذکر شد محبت اهل بیت مقدمه و بستر برای تبعیت از آن ها سست که دراین خصوص ابن عربی در تفسیر آیه «و من یقترف حسنه نزد له فیها حسناً» می نویسد: «... و من یقترف حسنه بمحبه آل الرسول » نزد له فیها حسناً بمتابعه لهم فی طریقتهم، لان تلک المحبه لاتکون الا الصفاء الاستعداد، و بقاء الفطره و ذلک یوجب التوفیق و حسن المتبابعه، و قبول الهدایه» (تفسیر القرآن الکریم، 1368،ج2: 433)
(هرکس کار نیکی را از روی دوستی با خاندان رسول صلی الله علیه و آله انجام دهد به خاطر پیروی از آن ها، بر نیکی او می افزائیم زیرا که کسی به بهشت وارد نمی شود مگر بخاطر صفای درون باقی بودن بر فطرت،زیرا که آن موجب کسب توفیق و خوب متابعت کردن و هدایت پذیری می شود...)
چنانکه در زیارت جامعه کبیره، ورود به بهشت مستلزم تبعیت از اهل بیت ذکر
شده است:
«من اتبعکم فالجنه مأواه و من خالفکم فالنار مثواه» (قمی، مفاتیح الجنان)
شایان ذکر است که محبت پیامبر و اهل بیت او محبت به خداست:
چنانکه در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:
«من والاکم فقد والی الله و من عاداکم فقد عاد الله و من احبکم فقد احب الله ...» (قمی، مفاتیح الجنان)
از مجموع آنچه در بازشناسی عنصر محبت به عنوان یکی از اجزای فرهنگ عاشورا و فرهنگ انتظار ذکر شد، این نتیجه حاصل می شود که محبت اهل بیت در دل داشتن توفیق و بستر مناسبی است برای تبعیت از اهل بیت، بنابراین هرچه محبت شدیدتر، اطاعت باید جدی تر باشد و عدم عبور از سطح به عمق و از مقدمه به متن و از محبت به حسن متابعت آسیب بزرگی است که باید از بین برود.

«بازشناسی شأن و جایگاه امام»

در ذیل برخی از شئون امام از منظر دین مورد بحث و بررسی قرار می گیرد:

1- امام، انسان کامل، خلیفه الله و مظهر اسماء و صفات اوست

چنانکه در اصول کافی از امام رضا(علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
«الائمه خلفاء الله عز و جل فی ارضه » (ج1، کتاب الحجه : 275) (امامان خلفای خدای عز و جل در زمین اند).
و نیز در کمال الدین ابراهیم بن ابی محمود از امام رضا (علیه السلام) نقل می کند که فرمود:
«نحن حجج الله فی خلقه و خلفاؤه فی عباده» (صدوق، 386) (ما حجت های الهی در میان خلق و خلفای او در میان بندگان هستیم.)
همچنین در زیارت امام مهدی (ع) آمده است:
«السلام علیک یا خلیفه الله و خلیفه آبائه» (قمی، شیخ عباس،مفاتیح الجنان، 868)
و نیز در زیارت دیگر آمده است: «اللهم صل علی حجتک فی ارضک و خلیفتک فی بلادک ... (همان مأخذ، 876)
همچنین امام زمان (علیه السلام ) فرمود: «اما یعلمون ان الارض لاتخلو من حجه اما ظاهراً و اما مغموراً» (همان، ص 285)
(آیا نمی دانند که زمین از حجتی الهی، آشکار باشد یا پنهان، خالی نخواهد شد؟)
همچنین ابن عربی می نویسد:
«... فالانسان الکامل الظاهر بالصوره الالهیه لم یعطیه الله هذا الکمال الا لیکون بدلامن الحق و لهذا سماه خلیفه ...» (الفتوحات المکیه، ج 280، 3) «و لایکون نائباً عنه تعالی حتی یکون من استخلفه و استنابه، سمعه و بصره و جمیع قواه و متی لم یکن بهذه الصفه و لم یحرز مرتبه الانسان الکامل فما هو نائب و لاخلیفه » (همان)... «فالخلیفه نائب الحق فی خلقه و لذلک تظهر صفاته» (التراج، 9) «... فما صحت الخلافه الا للانسان الکامل » (فصوص الحکم، 150)
(پس انسان کامل که با صورت الهی ظاهر است این کمال را خداوند به او نداده مگر آنکه بدل باشد از حق و از این جهت او را خلیفه نامید... و او نایب خدای تعالی نمی شود تا اینکه گوش و چشم و تمام قوای کسی باشد که او را خلیفه و نایب خود کرده است و مادام که دارای این صفات نباشد و مرتبه انسان کامل را احراز نکرده باشد نایب و خلیفه نیست.. پس خلیفه نایب حق است در میان خلقش، لذا صفات او را ظاهر می سازد... پس خلافت جز برای انسان کامل نیست.)
بنابراین مراد از انسان کامل در حقیقت اسنان کامل بالفعل است و خلیفه الله است؛ بالفعل که شامل انبیا واولیا می شود و بقیه انسان ها بالقوه خلیفه الله هستند و بر اثر عمل به تعالیم الهی و راهنمایی خلیفه الله بالفعل به سوی او حرکت می کنند.

2-این انسان کامل و خلیفه الله سبب ایجاد و بقای عالم است.

این انسان کامل هم شامل نبی می شود و هم ولی، اما مصداق اتم آن خاتم انبیا و پس از او اهل بیت او هستند که وارثان علم و مقام اویند در هر عصر، چنانکه ابن عربی می نویسد:
«... لانه اکمل موجود فی هذا النوع الانسانی و لهذا بدی به الامر و ختم فکان نبیاً و پس از او اهل بیت او هستند که وارثان علم و مقام اویند در هر عصری، چنانکه ابن عربی می نویسد:
«... لانه اکمل موجود فی هذا النوع الانسانی و لهذا بدی به الامر و ختم فکان نبیاً و آدم بین الماء و الطین ثم کانت بنشأته العنصریته خاتم النبیین ». (فصوص الحکم،
214)
(... برای این که او کامل ترین موجود در میان این نوع انسانی است به این خاطر آغاز و انجام کار به اوست و هنوز که آدم در میان آب و گل بود او پیامبر بود،سپس در نشأه مادی خاتم پیامبران بود.)
چنانکه عبدالرحمن جامی می نویسد:
«نشاننده درخت تا نخست ملاحظه میوه نکند، درخت ننشاند و چون ملاحظه میوه کرد و درخت نشاند، تا ساق درخت بلند نشود و شاخه ها نجنباند و برگ بیرون نیاورد و شکوفه نکند، میوه ندهد، پس در میوه در مرتبه علم براین ها مقدم است و در مرتبه وجود از همه مؤخر و بر همین اساس است نسبت بنی آدم با سایر اجزای عالم» (نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 101)
چنان که مولوی دراین خصوص می نویسد:
ظاهر آن شاخ اصل میوه است
باطناً بهر ثمر شد شاخ هست
گر نبودی میل و امید و ثمر
کی مشاندی باغبان بیخ شجر؟
(مثنوی، دفتر چهارم، 651)

3-انسان کامل واسطه فیض الهی است

در کتاب بحارالانوار در خصوص خاتم الاولیاء و امام المنتظر آمده است که امام رضا (علیه السلام) فرمود:
«اذا نزلت بکم شده فاستعینوا بنا علی الله عز و جل و هو قوله عز و جل:» ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها» (مجلسی، ج 94، 5)
(هرگاه سختیی به شما روی آورد پس در پیشگاه خداوند به ما متوسل شوید و این همان سخن خداوند عزیز و جلیل است که فرمود: خداوند دارای نام های نیکوست پس به وسیله این نام ها خدا را بخوانید.)
و نیز در اصول کافی از امام صادق(ع) و او از پدرش و از جدش علی بن الحسین (ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود:
«نحن ائمه المسلمین ... بنا یزل الغیث و تنشر الرحمه و تخرج برکات الارض و لولا ما علی الارض منا لساخت بأهلها...» (کلینی، ج1، 272)
(ما پیشوایان مسلمانیم... به واسطه ماست که باران نازل و رحمت منتشر و برکات زمین خارج می شود، و اگر کسی از ما (اهل بیت) نباشد زمین حتماً اهلش را در خود فرو می برد.)
و همین طور امام سجاد(علیه السلام) در دعای چهل و هفتم صحیفه سجادیه در خصوص شأن امام (انسان کامل) به درگاه خداوند چنین عرضه می دارد:
«اللهم انک ایدت دینک فی کل عوان بامام اقمته علماً لعبادک و مناراً فی بلادک بعد ان وصلت حبله بحبلک و جعلته الذریعه الی رضوانک و افترضت طاعته و حذرت معصیته و امرت بامتثال اوامره و النتهاء عند نهیه و الا یتقدمه متقدم ولایتأخر عنه متأخر فهو عصمت اللائذین و کهف المؤمنین و عروه المتمسکین و بهاء العالمین ».
همین طور در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:
«... بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع علی الرض الا باذنه، و بکم ینفس الهم و یکشف الضر...» (مفاتیح الجنان، 909)
(... به واسطه شماست که باران نازل می شود و آسمان جز به اذن او بر زمین سقوط نمی کند و به خاطر شماست که خداوند غصه و گرفتاری را از بین می برد...)

4- از شئون مهم انسان کامل هدایت باطنی انسان هاست.

چنانکه قرآن کریم می فرماید:
«ان من امه الاخلافیها نذیر»( 35 / 24)
«لک قوم هاد» (15/ 24)
«وجعلنا هم ائمه یهدون بأمرنا»(انبیا/ 73) (ما آن ها را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند.)
و نیز می فرماید: «وجعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون»
(ما از میان آن ها آنگاه که استقامت ورزیدند و به آیات ما یقین پیدا کردند پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند.)
هدایت دراینجا به معنای راهنمایی نیست که کار انبیاست، بلکه به معنای راهبری یا ایصال به مطلوب است، به دیگر تعبیر هدایت در ایجاد به معنای نشان دادن راه نیست بلکه راهبردن و به مقصد رساندن است. چنانکه علامه طباطبایی می نویسد: «این هدایت که خدا آن را از شئون امامت قرار داده به معنای راهنمایی نیست چون می دانیم که خدای تعالی ابراهیم را وقتی امام قرار داد که سال ها دارای منصب نبوت بود... پس هدایتی که منصب امام است نمی تواند معنایی غیر از رساندن به مقصد داشته باشد و این معنا یک نوع تصرف تکوینی در نفوس است که با آن تصرف راه را برای بردن دل ها به سوی کمال و انتقال دادن آن ها از موقفی به موقف بالاتر هموار می سازد و چون تصرفی است تکوینی و عملی است باطنی لاجرم مراد از امر که به آن هدایت صورت می گیرد نیز امری تکوینی خواهد بود نه تشریعی که صرف اعتبار است، بلکه همان حقیقتی است که آیه شریفه انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی» (یس / 83) امر او همین است که وقتی اراده چیزی کند بگوید باش، پس موجود شود، پس منزهاست کسی که ملکوت هرچیز به دست اوست»، آن را تفسیرمی کند و می فهماند که هدایت به امر خدا از فیوضاتی است معنوی و مقاماتی است باطنی که مؤمنین به وسیله عمل صالح به سوی آن هدایت می شوند.» (ترجمه المیزان، ج 150، 28) و نیز می نویسد امام علاوه بر اینکه وظیفه راهنمایی صوری مردم را برعهده دارد، همچنین ولایت و رهبری باطن اعمال را نیز برعهده دارد و اوست که حیات معنوی مردم را تنظیم و حقایق اعمال را به سوی خدا هدایت می کند که حضور و غیبت جسمانی امام در این باب تأثیری ندارد و امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگرچه از چشم جسمانی مستور باشد(مکتب تشیع، 179)

5- میل وکشش، محبت و عشق به این قله کمال و نیز اطاعت و پیروی از او، عقلاً و شرعاً واجب است.

به این معنا وقتی که انسان کامل در اوج قله کمال انسانی و خود راه و چراغ راه و هادی به سوی آن قله باشد و نیز واسطه فیض الهی و همینطور باب الله باشد «باب الله الذی منه بعطی» چنانکه در زیارت امام مهدی (عج) : آمده است: «السلام علیک با باب الله الذی لایوتی الا منه » (قمی،مفاتیح الجنان، 868)
و همچنین خود تبلور فضائل و خوبی ها باشد،چنانکه در زیارت جامعه به آن تصریح شده است (ان ذکر الخیر و کنتم اوله و اصله وفرعه و معدنه و ماویه و منتها...) ، هم به حکم فطرت که فضائل گرا و کمال گراست ونیز به حکم عقل لازم است که انسان به آن قله کمال عشق بورزد، و از او اطاعت کند و از هدایت او برخوردار شود و به سوی آن قله حرکت کند، که تقرب به آن قله و دستیابی به آن با هدف دستیابی به انسان طراز قرآن و درک باطنی محضر امام می باشد. همچنانکه از منظر شرع نیز محبت به این قله کمال و اطاعت از او واجب است. چنانکه بزرگان از مفسرین سنی و شیعه در تفسیر آیه «قل لااسألکم علیه اجراً الا الموده فی القربی» محبت به امام را واجب دانسته اند و تصریح می کنند که محبت سبب توفیق حسن متابعت است. خصوصاً اینکه در منابع دینی تصریح شده است که محبت به آن ها، اطاعت از خدا و دشمنی نسبت به آن ها دشمنی نسبت به خدا و اطاعت از آن ها، محبت به خدا و دشمنی نسبت به آن ها دشمنی نسبت به خدا و اطاعت از آن ها، اطاعت از خدا و نافرمانی از آن ها نافرمانی خدا تلقی می گردد و نیز از این جهت که از منظر منابع دینی دوست داشتن آن ها موجب سعادت و دشمنی با آن ها موجب هلاکت و همینطور تمسک به آن ها و اطاعت از آنها موجب رستگاری و نیل به بهشت و عدم تمسک به آن ها و اطاعت نکردن از آنها موجب خسران و آتش جهنم خواهد شد، عقل و شرع حکم به عشق ورزیدن به آن ها، تبعیت از آن ها و اهتمام برای تقرب به آن ها می نماید.
از مجموع آنچه ذکر شد، این نتیجه حاصل می شود که انسان براثر عمل به تعالیم شریعت صراط ولایت را که همان راه باطنی به امید وصول به اوج قله انسانی و اعلی درجات المقربین و درک محضر انسان کامل و با هدایت باطنی و کشش معنوی او طی می نماید. و این همان معنای انتظار برای درک ظهور معنوی انسان کامل است، که از
این جهت تفاوتی بین ظهور مادی امام یا غیبت او نیست. بنابراین از این منظر، انتظار ظهور به معنی دستیابی انسان کامل از جنبه باطنی مستلزم اهتمام داشتن به دستورها و تعالیم شریعت است که قابلیت برای دستگیری و هدایت معنوی از سوی انسان کامل است و شدت و ضعف انتظار به شدت و ضعف عمل به تعالیم شریعت وابسته است و از این جهت برای منتظر غیبت و ظهور منتظر و انسان کامل اول، علی السویه است و دوم، تحرک آفرین و رکود، ضد انتظار و انتظار عین تحرک است و به دیگر تعبیر سرآمدن انتظار مستلزم بلوغ معنوی است و به صورت انفرادی تحقق پذیر است و حسب نمونه هایی که در منابع رسمی درج است، بعضاً موفق به درک ظهور مادی انسان کامل نیز می تواند بشود.
بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت:
1- فرقی بین امام غائب و حاضر نیست.
چنان که علامه طباطبائی با توجه به شأن هدایتگری امام براین حقیقت تصریح می کند و می نویسد:
«امام علاوه براینکه وظیفه راهنمایی صوری مردم را برعهده دارد، همچنین ولایت و رهبری باطن اعمال را نیز بر عهده دارد و اوست که حیات معنوی مردم را تنظیم و حقایق اعمال را به سوی خدا هدایت می کند که حضور و غیبت جسمانی امام در این باب تأثیری ندارد و امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد،اگر چه از چشم جسمانی مستور باشد.» (مکتب، تشیع، 179)
2- امامان در داشتن شئون فرقی با هم ندارند.
به این معنا که اگر امام عصر(علیه السلام) در زمان امام حسین (علیه السلام) بود همان کاری را می کرد که امام حسین کرد و امام حسین (علیه السلام) هم اگر در زمان امام عصر زندگی می کرد همان کاری را می کرد که آن حضرت کرد.

بازشناسی نوع تلقی از نصرت و یاری امام (علیه السلام)

با توجه به شئون فوق و این که اصل، حضورامام است و فرقی بین امام ظاهر و غائب نیست می توان چنین نتیجه گرفت:
1- همه ادعاها و افسوس ها و گریه ها در عدم درک محضر امام حسین (علیه السلام) اگر صادقانه باشد باید متوجه امام عصر (علیه السلام) شود، به این معنا؛ ادعاهائی نظیر این خطاب به امام که : «یا لیتنی کنت معکم فافوز معکم»(قمی، مفاتیح الجنان)
می توان در یاری امام عصر (علیه السلام) تعین یابد. زیرا امام عصر(علیه السلام) هم حاضر است و هم ناظر.
2- برخی روایات دلالت دارند بر اینکه انقلاب امام عصر علیه السلام مانند انقلاب پیامبر(صلی اله علیه و آله) به صورت متعارف خواهد نه به صورت معجزه، هرچند که از عنایات و مددهای الهی حتماً برخوردار می باشد؛ و نیز براساس حکم آیه شریفه : «و اعدولهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل، ترهبون به عدوالله و عدوکم »(انفال 60)
منتظران ظهور لزوماً باید آمادگی لازم را از لحاظ عده و عده داشته باشند. همچنان که همین معنا به اشکال مختلف در منابع دینی مطرح است، که در ذیل به برخی از آن ها اشاره می شود:
- در غیبت نعمانی از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: «لیعدن احدکم لخروج القائم علیه السلام و لو سهما» (مجلسی، بحار،52؛ غیبت نعمانی، 173)
- در زیارت سرداب مقدس آمده است که: «اللهم کما جعلت قلبی بذکره معمورا فاجعل سلاحی بنصرته مشهورا» (القمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، 873)
(بار خدایا همانطور که دلم را به یاد او زنده کرده ای، سلاحم را برای یاوری او آماده نگاه دار).
- در متن دعای عهد می خوانیم:
«اللهم انی اجدد له فی صبیحه یومی هذا و ماعشت من ایامی عهدا و عقدا و بیعه له فی عنقی، لا احوال منها و لا ازول ابدا، اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه والذابین عنه، و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و المتثلین لاوامره والمحامین عنه و السابقین
الی ارادته والمستشهدین بین یدیه،اللهم ان حال بیتی الموت الذی جعلته علی عبادک حتما مقضیا فاخرجنی من قبری مؤتزرا، کفنی شاهرا،سیفی مجردا قناتی ملبیا دعون الداعی فی الحاضر و البادی...» (قمی ؛مفاتیح الجنان)
- ازاین متن استفاده می شود که پیمان یاری و نصرت تا مرز شهادت بستن، مستلزم این موارد است:
الف- آمادگی روحی ومعنوی
ب- آماده سازی تجهیزات نظامی ودفاعی و الا یاری رساندن از حرف به عمل درنمی آید.
ج- عقل حکم می کند که تجهیزات نظامی و دفاعی،متناسب با زمان و یپشرفته باشد. همچنان اطلاق آیه «... و اعدولهم ما استطعتم...» همین معنا استفاده می شود و الا اگر مراد لفظ شمسیر و نیزه باشد، بدیهی است که این دو در دل دشمن ایجاد ترس نمی کند.
بنابراین اعلام آمادگی برای یاری امام زمان (عج) تا درک فیض شهادت و اظهار اینکه «و نصرتی معده لکم ...» (زیارت آل یاسین، مفاتیح الجنان) جز با تجهیزات پیشرفته و متناسب با زمان،نصرت محقق نمی شود.
3- با توجه بوجود روایاتی که دلالت دارند بروجود حکومت حق و عدلی که بستر ساز حکومت جهانی امام عصر (علیه السلام) می باشند؛ نظیر:
1- ابوخالد کابل یا زامام باقر(علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت فرمود:
«کانی بقوم قد خرجوا بالمشرق،یطلبون الحق فلا یعطونه ثم یطلبونه فلا یعطونه فاذا رأوا ذلک وضعوا سیوفهم علی عواتقهم، فیعطون ما سألوا،فلا یقبلونه حتی یقوموا، ولایدفعونها الا الی صاحبکم، قتلاهم شهداء، اما انی لوادرکت ذلک لا بقیت نفسی لصاحب هذا الامر.» (مجلسی، بحار 243، 52)
(گوئی می نگرم مردمی را که از مشرق، خراسان، ایران در طلب حق قیام می کنند، حق به آن ها داده نمی شود، پس از مدتی باز قیام می کنند و به آنان پاسخی داده نمی شود، چون وضع را چنین می بینند به پیکار و مبارزه خونین
قیام می کنند، دراین باره آنچه را که می خواهند به آنان می دهند اما نمی پذیرند و دست به شورش می زنند، اینان حکومتی را که به دست می آورند تسلیم مهدی می کنند، کشتگان این قیام همه شهید محسوب می شوند. اگر من، آن زمان را درک کنم، خود را در خدمت مهدی قرار می دهم.) قال رسول الله (صلی الله علیه و سلم): «یخرج اناس من المشرق،فیوطون للمهدی.»یعنی؛ سلطانه. (ابن ماجه قزوینی، سنن ابن ماجه ؛کتاب الفتن، باب خروج المهدی،ج 532، 2، ح 4088)
(عده ای از مشرق خروج می کنند و زمینه حکومت مهدی(ع) را فراهم می سازند.)
ب- عبدالله بن مسعود نقل می کند: روزی به محضر پیغمبراکرم (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شدم و آن حضرت را بسیار خوشحال دیدم تا اینکه گروهی از بنی هاشم که امام حسن وامام حسین (ع) نیز در میانشان بودند، از کنار ما گذشتند، پیامبربا دیدن آنها چشمان مبارک را روی هم نهادند و اندوهی جانکاه وجود آن حضرت را فراگرفت،پرسیدم: یا رسول الله گویا چیزی شما را نگران کرده است؟ فرمود:
«انا اهل البیت اختار الله لنا الاخره علی الدنیا، و انه سیلقی اهل بیتی من بعدی تطریداً و تشریداً فی البلاد حتی ترفع رایات سود من المشرق، فیسألون الحق فلا یعدلونه، ثم یسألونه فلا یعطونه، فیقتلون فینصرون، فمن أدرکه منکم و من اعقابکم فلیأت أمام أهل بیتی و لو حبواً علی الثلج، فانها رایت هدی، یدفعونها الی رجل من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی فیملک الارض، فیملاها قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً.» ابن ماجه قزوینی، سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، باب خروج المهدی، ج 4082، 529، 2)
(ما خاندانی هستیم که خدا به جای دنیا آخرت را برای ما برگزید، اهل بیت من دچار گرفتاری و آوارگی و تبعید می شوند تا اینکه گروهی از مشرق زمین با پرچم های سیاه حرکت و مطالبه حق می کنند ولی به حق دست نمی یابند، مجدداً مطالبه می کنند باز به آن ها داده نمی شود پس آن ها نبرد می کنند و پیروز می شوند. پس اگر هرکدام از شما یا ازنسل شما آن ها را درک کند، به سوی امامی
از اهل بیت من بشتابد، اگرچه ناگزیر باشد که به صورت سینه خیز روی برف ها خود را بکشاند، آن پرچم ها پرچم هدایت اند، آن ها را به دست مردی از اهل بیتم که همنام من است می سپارند، او فرمانروای زمین می شود و جهان را پر از عدل و داد می کند آن چنانکه از جور پر شده باشد...)
همچنان که علامه مطهری نیز می نویسد:
«طبق روایات اسلامی گروهی زبده به محض ظهور امام به او ملحق می شوند. این گروه ابتدا به ساکن خلق نمی شوند، معلوم می شود درعین اشاعه و رواج ظلم و فساد زمینه هایی عالی وجود دارد که چنین گروه زبده را پرورش می دهد این خود می رساند که نه تنها اهل حق و حقیقت به صفر نرسیده بلکه فرضاً اگر اهل حق از نظر کمیت قابل توجه نباشد از نظر کیفیت از زبده ترین اهل ایمانند» (قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه تاریخ، 59)
می توان چنین نتیجه گرفت که :
هیچ دلیلی وجود ندارد که آن حکومت حقی که بستر ساز حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) است، همین حکومتی نباشد که به نام اهل بیت در ایران وجود دارد؛
بنابراین به حکم عقل و شرع یاری امام عصر (علیه السلام) ، یاری و تقویت همین حکومت است تا بتواند به حدی از قابلیت برسد که عدلت اجتماعی را در قلمرو حکومتی اش فراگیر سازد.
در نتیجه آرزوی یاری امام حسین (علیه السلام) در یاری امام عصر (علیه السلام) و یاری امام عصر در یاری و تقویت همین حکومت که به نام اهل بیت در ایران پا برجاست محقق می گردد.
چنانکه امام خمینی می فرماید:
«ما منتظران مقدم مبارکش مکلف هستیم با تمام توان کوشش کنیم تا قانون عدل الهی را دراین کشور ولی عصر علیه السلام حاکم کنیم.» (امامت و انسان کامل،365)
«... امیدوارم که ما همه جزء هیئت قائمیه باشیم و همه به وظایفی که اسلام و قرآن تحت لوای حضرت صاحب سلام الله علیه- برای ما تعیین فرموده اند، عمل کنیم و
صورت ها را محتوای واقعی بدهیم و الفاظ را معانی حقیقی، شاید آن وصفی که برای حضرت -سلام الله علیه- ذکر شده است دنبال همین آیه شریفه می فرماید: «قل انما اعظکم بواحده...(سبأ 46) دنبال همین معنا باشد که همه باید قیام کنیم، قیام واحد که بالاترین قیام، همان قیام آن شخص واحد است و همه قیام ها باید دنبال آن قیام باشد و قیام لله باشد، آن حضرت قیام لله می فرماید، شیعه های بزرگوار آن حضرت هم باید پیروی از او کنند دراین که قیام کنند برای خدا.» (امامت و انسان کامل،366)

بازشناسی مفهوم انتظار

بنابرآنچه در خصوص بازشناسی مفهوم نصرت و یاری امام(علیه السلام) ذکر شد، می توان چنین نتیجه گرفت که برخلاف برخی تصورات، انتظار ظهور، موجب رکود و سستی و بالاخره یأس و نومیدی نمی تواند باشد؛ بلکه باید موجب امیدواری، تحرک، پویایی و اقتدار معنوی و مادی مؤمنان گردد. و آن مستلزم شناخت صحیح از شئون انسان کامل و دانستن وظیفه و عمل به آن در زمان غیبت است، چنانکه زراره از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت فرمود: «اعرف امامک فانک اذا عرفته لم یضرک تقدم هذا الامر او تاخر...» (مجلسی، بحارالانوار، ج 52، 14)
همچنین امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
«من سره ان یکون من اصحاب القائم فالینتظر ولیعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر »(غیبت نعمانی، 200)
(هرکس دوست می دارد که از اصحاب قائم باشد پس باید با حالت ورع و اخلاق نیکو در انتظار بسر برد.)
همچنین امام زمان (علیه السلام):
«فانا یحیط علمنا بانبائکم ولا یعزب عنا شیء من اخبار کم و معرفتنا بازلل الذی اصابکم... انا غیر مهملین لمراعاتکم، ولاناسین لذکرکم،... فالیعمل کل امری منک ما یقرب به من محبتنا و الیجتنب ما یدنیه من کراهیتنا و سخطنا» (بحار، ج 53، 175، توقیع هفتم)
(ما از همه امور شما با خبریم و چیزی از اخبار شما از ما پوشیده نیست... ما شما را به حال خود رها نکرده و فراموشتان نکرده ایم... پس هرکدام از شما آن کاری را که مورد پسند ماست انجام دهد و از کاری که خوشایند ما نیست اجتناب نماید.)

نتیجه

از مجموع آنچه ذکر شد نتایج زیر حاصل می شود:
1- اجزا و عناصر فرهنگ عاشورا و انتظار یکسان است.
2- هر دو فرهنگ از آسیب درامان نمانده اند.
3- قشرگرایی و سطحی نگری آسیب هردو فرهنگ و ناشی از جهل نسبت به عناصر دو فرهنگ می باشد.
4- در بازشناسی عنصر محبت معلوم شد که محبت داشتن نسبت به اهل بیت مقدمه و زمینه و توفیق برای اطاعت است ؛ و منفعت اطاعت به محب بر می گردد.
5- در بازشناسی شئون امامت معلوم شد که هرکدام از امامان در داشتن شئون و مأموریت های خود فرقی با یکدیگر ندارند.
6- در بازشناسی عنصر نصرت و یاری امام معلوم شد که آرزوی یاری امام حسین در یاری امام عصر (علیه السلام) و یاری امام عصر در یاری همین حکومتی که در ایران به نام اهل بیت پابرجاست محقق می گردد؛ بنابراین عنصر انتظار باید پویا و تحرک آفرین باشد.ص
منبع: نشریه مجموعه مقالات دومین کنگره سراسری عاشورا پژوهی عاشورا، انقلاب، انتظار، جلد 3.